در ستایشِ سهمِ خاموش
واژههایی هستند که باید زیست، نه فقط نوشت. برخی واژهها، تنها ترکیبی از حروف نیستند؛ آنها از دل تجربههای جمعی برآمدهاند. «جهاد» و «استقلال» از همین جنساند؛ نه در تاریخ خشک شدهاند، نه در شعارها رنگ باختهاند. این واژهها در زندگی روزمرهی انسانهایی نفس میکشند که بینیاز از دیدهشدن، مسئولیت را بر دوش میکشند.
دکتر عابدین عابدیزاده – رئیس هیات مدیره شرکت جهاد زمزم؛ جهاد، با هیاهو آغاز نمیشود. گاهی با نگاهیست که از آسایش میگذرد، گاهی با دستانی که دوباره بلند میشوند. و استقلال، اگر بخواهد ماندگار باشد، باید در خانهها امتداد یابد. در سفرههایی که از دل کارخانهها جان میگیرند، در کولهپشتی فرزندانی که آسودهتر به مدرسه میروند، در قلب همسرانی که به ثبات شریک زندگیشان دلگرمند.
مؤسسه جهاد استقلال، که این دو واژه را در نام خود دارد، فقط یک ساختار اجرایی نیست؛ حامل اندیشهایست بزرگتر: اندیشهی اتصال؛ اتصال خاموش، اما مؤثر میان تولید و آرامش، میان کارخانه و خانه، میان فرایندهای فنی و ضربان زندگی. هیچ سازمانی با ساختار زنده نمیماند. آنچه به آن جان میدهد، روح جمعیست. احساس تعلق، مفید بودن، و اطمینان از اینکه تلاش، بیثمر نمیماند و این حس، تنها در رضایت مدیران خلاصه نمیشود؛ در دلِ همان کارکنانیست که شاید دیده نشوند، اما اگر نباشند، هیچچیز سر جای خود نمیماند.
جایی بهنام «کنار دستگاه» جایی درون سالنهای تولید، کنار دستگاههایی که بیوقفه میچرخند، معنای واقعی مسئولیت شکل میگیرد. آنجا که نه نور دوربین هست و نه تیتر اخبار، اما قلب تپندهی استقلال ملی همانجاست. کارکنانی که آنجا ایستادهاند، سربازان بیلباس این میداناند؛ خاموش، اما تعیینکننده.
وقتی نان هست، گفتوگو آسانتر میشود. وقتی نان نیست، حتی امید هم لال میماند. ما، هر یک نقشی در این زنجیره داریم؛چه پشت میز، چه کنار دستگاه، چه در میدان. و اگر روزی کسی ما را نشناسد، ایرادی نیست؛ کافیست بداند نانی که میخورد از تلاش دستهایی برخاسته که نام نمیخواهند، تنها معنا میسازند. امروز، مؤسسه جهاد استقلال با هر طرح، هر پروژه، و هر تصمیم، در حال بازآفرینی همین معناست: تبدیل سازمان به بستر معنا، و کار به کنش اجتماعی؛ حرکتی آرام اما عمیق در دل جامعه، برای آنکه آینده، نه رؤیا، که واقعیتی ملموس و دسترسپذیر باشد.